دانلود اهنگ جدید علیرضا آذر به نام تومور ۰
مدت زمان : 10:59, حجم : 6.28 MB, کیفیت : 128
♫♫ خوب من اضطراب کافی نیست
جسدم را برایت آوردم
هی بریدی سکوت باریدم
بخیه کردی و طاقت آوردم
در تنم زخم و نخ فراوان است
سرهرنخ برای پرواز است
تا برقصاندم برقصم من
اوخداوند خیمه شب باز است
ازتبارخروش و طغیان بود
رشته آتشفشان بر موهاش
چشمهایش عصاره خورشید
زیررنگین کمان ابروهاش
باصدایش ترانه هایم را
یک به یک روبراه می کردم
مرده دست پاچه ایی بودم
تابه چشمش نگاه می کردم
بدنش را چگونه باید گفت
ساده نیست آنچه درسرم دارم
من که دروصف یک سرانگشتش
یک لغت نامه واژه کم دارم
زندگی اتفاق خوبی بود،
آخرش با نگاه بهترشد
چشمهایت همیشه یادم هست
هرنگاهی به مزگ منجرشد
چشمهایت عقیق اصل یمن
گونه ها قاچ سیب لبنانی
توبخندی شکسته خواهدشد
،قیمت پسته های کرمانی
نرم رویاست جنس حلقومت
حافظ ازوصف خسته خواهدشد
وا کن از دکمه دکمه ها بدنت
چشم شیراز بسته خواهدشد
سرو خوش قامت تراشیده
شاخه هایت کجاست پربزنم؟
حیف ازآن ساقه پا که با بوسه
زخم محکم تر از تبر بزنم
ازکدامین جهان سفرکردی؟
نسبت ازکجای منظومه است؟
که به هردانه دانه سلولت
جای یک جای دوووووور معلوم است
مردم از دین خروج می کردند
تا توسمت گناه می رفتی
شهر بی آبرو بهم می ریخت
درخیابان که راه می رفتی
زندگی کردمت بهانه من
غیرتوهرچه زنده را کشتم
چندسال است روزگار منی
مثل سیگار لای انگشتم
دور تا دورم ابرمشکوکی است
جبهه های هوای تنهایی
فصل فصلم هجوم آبان هاست
تف به جغرافیای تنهایی
مثل دوران خاله بازی بود
مثل یک مرد مرده خوانده شدم
ای خدای تمام شیطان ها
از بهشتی بزرگ رانده شدم
تودرابعادمن جوانه زدی
عکس من قاب بودنت بودم
تو به فکرخیانتت بودی
من به فکرسرودنت بودم
چشم خودرا به دست خود بستم
تاعذاب سبک تری باشی
تادراندوه رفتنت باشم
تو در آغوش دیگری باشی
دخترکوچه های تابستان
طعم شیرین و داغ خردادی
من خداوندی بیستون بودم
تو به فکر کدام فرهادی
چشم هایت کجای تقویمند ؟
از چه فصلی شروع خواهی کرد؟
واژه واژه غروب زاییدم
ازچه صبحی طلوع خواهی کرد ؟
تونباشی تمام این دنیا
مملو از مردهای بیمار است
تونبودی اذیتم کردند
زندگی سخت کودک آزار است
خانه ام را مچاله ات کردم
جای خالی ات روی تختم ماند
حسرت سیب های ممنوعه
روی هرشاخه درختم ماند
هردواز کاروان آواریم
هردو تا از تبار شک یا نه
ما به فریاد هم قسم خوردیم
هردوتا درد مشترک یا نه
گیرم از چنگ جان به در ببری..
گیرم از تن فرار خواهی کرد..
عقل من هم فدای چشمهایت
با جنونم چکار خواهی کرد
سی و یک روز درد دربه دری
سی و یک هفته خودکشی کردن
سی و یک ماه خسته ام کردی ….
سی و یک سال طاقت آوردن
در تکاپوی بودنت بودم
زخم های همیشه ام بودی
بت سنگین سنگ در هر دست
دشمن سخت شیشه ام بودی
می روی نم نم و جهانم را
ساکت و سوت و کورخواهی کرد
لهجه کفش هات ملتهبند
بی شک از من عبورخواهی کرد
در همین روزهای بارانی
یک نفرخیره خیره میمیرد
توبدی کردی و کسی با عشق
ازخودش انتقام میگیرد
خبرم را تو ناشنیده بگیر
بدنت را به زنده ها بسپار
کودکت هم مرید چشمت شد
نام من را بروی او بگذار
بعدمرگم سری به خانه بزن
زندگی تر کنی حضورم را
تابیایی شماره خواهم کرد
ردپاهای دور گورم را
آخرم را شنیده ای اما …
در دلت هیچ التهابی نیست
باتو مرگ و بدون تو مرگ است
عشق را هیچ انتخابی نیست ♫♫